آب

 

من آن آب م

که حتی

کوه های از

سنگ سخت هم 

نمی تواند مرا

درخود نگهدارد

می شکاف من

هر چه بر سر راه هست

تا بسازم رودها را

من از نسل اقیانوس م

بدون موج و طوفان

آرام ندارم

زمانی

هم چون  شبنم

لطیف می نشین م 

برگلبرگ های

تمام

گل های جهان

لحظه ای بخارم

آسمان آبی را

می پوشانم

با رنگی به سیاهی شب 

حتی

در آسمان هم

ساکت نمی مانم

می بارم می بارم

وفرو می روم

در دشت و کوه صحرا

وباز می گردم

من دو باره

از چشمه های

جوشان

تا عاشقانه 

ببخش م من

زندگی را

به تمام

موجودات روی زمین

واین دایره را

تکرار می کنم من

و باز می گردم

دو باره

به اقیانوس ها.

2011.07.11

اکبر یگانه

        

آب

 

آه ای آب

تو خوشبخت تر از منی 

هر لحظه که او

بخواهد

می توانی

لب های او را

غرق  بوسه کنی

وعطش ش را

خاموش سازی

…….

آه ای آب

هرزمان

او اراده کند

در آغوش ش

می گیری

وبا انگشتان نامرئیت

او را لمس می کنی

…….

چگونه می توانم

حتی لحظه ای

جای تو باشم

واو را

در آغوش گیرم

……..

آه ای آب

که می بوسی تو

لب های او را

وطی می کنی

تمام اندام هایش را

وجذب می شوی

در تک تک سلول های او

……

من حاضرم

نیم ی از عمرم را بدهم

ولحظه ای

جای تو باشم

ودر اندامهای او

جاری شوم

وبا او یکی شوم

……..

آه ای آب

نه نه من حاضرم

حتی برای یک لحظه

بجای تو بودن

تمام عمرم را

به تو تقدیم کنم

وجزئ از سلول های اوشوم

اگر او بخواهد

.

20120406

 

                هوا

 

ای هوا

با تو چه کنم

که هر لحظه او را

در بر گرفتی

……..

وهر ثانیه

در تمام سلولهای او

جریان داری

……..

چه چیزی به تو

هدیه کنم

که حتی ثانیه ای

جای تو باشم

………

آب مهربانی کرد

ومرا با خود

در این مهمانی

مهر ومحبت

شریک کرد

………

واو مرا

با عشق پذیرفت

وهر زمان

با بوسه های گرم مان 

بریکدیگر

چنان آتشی

برپا میکنیم که

آب های بدن مان

بخار می شود

وتمام سلول های مان

تشنه

……….

آیا تو هم

مرا می پذیری در کنارت

که ما چهار عنصر

در یکدیگر حل شویم

وتا باهم

این عشق بزرگ را

جاودانه کنیم

……..

تا شاعران ونویسندگان

بسرایند  وبنویسند

از این دلدادگی

در عصر

از خود بیگانگی.

 .

20120407

اکبر یگانه